سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

تیر1385 - پاسخ به پرسش ها و شبهات حقوق زنان

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 85/4/20:: 9:38 صبح

به این سؤال از سوى مفسران دو پاسخ داده شده است:  

   1- مراد آیه شریفه، برترى حضرت مریم بر همه زنان جهان در عصر خود و قبل از آن است. این پاسخ هم مشابه قرآنى دارد و هم دلیل روایى.

الف) در قرآن مجید آمده است که خداوند درباره‏بنى‏اسرائیل فرمود: وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى اَلْعالَمِینَ*،(1). در تفسیر نمونه آمده است: «بدیهى است منظور، برترى مؤمنان بنى‏اسرائیل بر مردم عصر خود بوده است».

ب) در تفسیر برهان روایتى از مفضل بن عمر نقل شده است که مى‏گوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم: مرا خبر ده از قول پیامبر خدا (ص) درباره فاطمه که فرمودند: «او سرور زنان جهانیان است». آیا او سرور زنان عصر خویش است؟ امام (ع) فرمودند: «مریم سرور زنان جان در عصر خود بوده است، اما فاطمه (س) سرور همه زنان از آغاز تا پایان است».

 2- آیه شریفه قید زمانى ندارد و مربوط به همه زمان‏ها است ولى قید موضوعى دارد و از همین رو منافاتى با سرورى حضرت زهرا (س) بر همه زنان عالم در کمالات عالیه و والاى انسانى ندارد.

توضیح این که در قرآن مجید یک‏سرى از ویژگى‏ها و امتیازات براى حضرت مریم بیان شده است. این ویژگى‏ها از اختصاصات حضرت مریم نیست و افراد دیگرى نیز در رتبه او و چه بسا بالاتر از او به چنین مقاماتى رسیده‏اند،اما آنچه ازاختصاصات حضرت مریم (س) است و بدان وصف بر همه زنان عالم امتیاز یافته است، چگونگى ولادت فرزند وى مى‏باشد.

علامه طباطبایى (ره) در تفسیر المیزان مى‏فرماید: «[این کلمه‏] از خصائص وجودى حضرت مریم (س) انگشت روى هیچ خصیصه‏اى به جز ولادت عجیب فرزندش نمى‏گذارد. این است که «اصطفاء» از هر جهت نیست بلکه آن گونه فرزند آوردن مراد است». اما غیر از کلمه «اصطفاء» کلمات دیگرى که در آیات مربوط به آن جناب آمده، از قبیل: «تطهیر» و «تصدیق به کلمات خدا و کتب او» و «قنوت» و «محدثه بودن» همه از امورى است که اختصاص به آن جناب ندارد.

در تفسیر «اطیب البیان» نیز امتیاز خصوصى حضرت مریم (س) بر دیگر زنان چگونگى زاییدن حضرت عیسى (ع) بیان شده و در سرّ بیان وَ اِصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ اَلْعالَمِینَ‏

 آمده است: «بیان این جمله براى این است که دیگر زنى نتواند همچه دعوایى بکند و بهانه به دست بیاورد». بنابراین اگر آیه داراى قید زمانى نباشد، حضرت مریم (س) را فقط در چگونگى فرزند آوردن از همه زنان جهان ممتاز دانسته است و این نافى برترى حضرت زهرا (س) در کمالات عالیه انسانى نیست.

پى‏نوشت‏

 (1) (بقره، آیه 47)

 

 


محمد رضا بهروز :: 85/4/20:: 9:33 صبح

 از جمله امورى که ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات مى‏نمودند و سخت پاى‏بند آن بودند، این بود که مى‏کوشیدند همسرشان از نظر اعتقادى نیز سالم باشد، بدین معنا که معتقد بودند همان گونه که سلامت جسمى پدر و مادر در سلامت جسمى فرزند مؤثر است، سلامت روحى و اخلاقى و عقیدتى نیز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود.

مطمئنا روحیات زن و شوهر و اعتقادتشان به طور طبیعی در فرزندان و حتی اخلاق و روحیات خود زن و شوهر و اعتقادات شان تاثیر خواهد گذاشت.

به همین جهت مردمان از دیرباز از ازدواج با افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته‏اند. بنابراین نهى از ازدواج با بیگانه عقیدتى اختصاص به اسلام نداشته، بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانه عقیدتى نهى شده است.
یکى از ادیانى که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته، آیین یهود است. در بخش‏هاى مختلفى تورات به شدت یهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده و آن را از گناهان کبیره معرفى کرده است.
ممنوعیت ازدواج با بیگانگان یکى به سبب مصونیت اعتقادى پیروان دین بوده و یا به جهت حفظ ملیت و اصالت نژاد و قومى.
در آیین مسیحیت و مجوسیّت نیز ازدواج با بیگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در موارد محدودى که مطرح بود، مبنى بر حس ملى‏گرایى و برترى قومى نبوده، بلکه به جهت مصونیت اعتقادى مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگى‏هاى اخلاقى و حفظ اصالت خانوادگى بوده است.
فقهای شیعه بنا بر این اصل ، ازدواج به صورت دائمی را که تمام عمر در کنار هم بودن است جایز نمی دانند و  مستند حکم نیز آیات و روایاتی است که وارد شده است. مانند آیه 221 سوره بقره .

اما از جهت بررسی عقلانی از این موضوع می گوییم:

کانون خانواده در اسلام کانونی مقدس است و استحکام این کانون بسیار ارزشمند است و طبیعی است که تشکیل این کانون به وسیله دو نفر با  دو دین متفاوت که در رفتارهای آنها تأثیر به سزایی دارد ، از ابتدا متزلزل است و اسلام آن را تجویز نمی کند.

هم چنین مسئله تأثیر فرزندان از والدین و به خصوص تأثیر از مادر را نمی توان از نظر دور داشت . طبیعی است که دین اسلام با تأکیدی که بر تربیت فرزندان صالح و شایسته دارد ،  مسئله پدر یا مار نامسلمان را در تربیت فرزند نمی پذیرد که البته مطمئنا تأثیر مادر بر فرزندان تنها محدود به بعد از زایمان نمی شود .

هم چنین مسئله ارث بردن زن و شوهر و فرزندان  و مسائل و احکام بسیاری که در مورد ارتباط مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد ، نمی تواند با ازدواج با غیرمسلمان تطبیق نماید.

 

 


محمد رضا بهروز :: 85/4/19:: 12:53 عصر

 با این که هم استعداد آن را دارند و هم هوش و هم پشتکار و هم غیرت دینی و اسلامی. در حالیکه با کمی طراحی درست در لباس به نحو شایسته‌ای می‌توانند در سطوح خارجی افتخار آفرینی کنند مگر نه اینکه نصف مدالهای المپیک مخصوص زنان می باشد و حضور پر قدرت یک کشور در زمینة ورزش در سطح جهانی به ویژه المپیک نشان دهندة قدرت و صلابت آن کشور است (کاری که ابرقدرتهایی چون آمریکا، روسیه و چین انجام می‌دهند) چرا ما باید در این امر فقط با نصف توان خود ظاهر شویم آیا دلیل آن قوانین شرع ماست. اگر این ‌‌گونه است چرا ورزشهای دیگری که شاید اندام و اعضای بدنی زنان نیز معلوم است (نظیر کاراته، وشوو، تکواندو و ...) شرع اجازه داده است، آیا فقط به خاطر فشارهای نقض حقوق بشر در ایران است؟

پاسخ:

در خصوص ورزش زنان درداخل یا خارج از کشور دو مسئله حائز اهمیت است. یکی جنبه شرعی و این آنکه باید نوع ورزش و نحو حضور زنان در میادین ورزشی با شأن و شئونات اسلامی و دینی زنان جامعه هماهنگی و همسویی داشته باشد.

  حال ممکن است در تطبیق این شرایط افراط و تفریط بشود. گروهی به انگیزه مسایل شرعی و دینی محدودیتهایی برای حضور زنان ایجاد کنند و عده ای دیگر با طرح عدم اشکال شرعی و با سهل و آسان گیری و حذف بسیاری از قیود و حساسیتهای بی‌پروا طرفدار حضور گسترده و همه‌گیر و همه جانبه زنان در عرصه‌های مختلف ورزشی در داخل و خارج از کشور باشند در هر طرف احتمال افراط وجود دارد، هم در قشر مذهبی و متدین و هم در دیگران و متولیان امور ورزشی و طرفداران ورزشی و حضور مقتدرانه زنان در میادین ورزشی.

  ما نیز همانند شما طرفدار حضور مقتدرانه و با صلابت زنان در عرصه‌های ورزشی هستیم و معتقدیم زنان نیمی از جامعه هستند که اگر به درستی در عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی وارد بشوند قادرند افتخاراتی بیافرینند اما می‌گوییم حضور زنان در نوع ورزشها و نحوه حضور آنان باید بگونه‌ای باسد که نشانگر و نمایشگر قداست دین و دیانت و مروج شریعت نبوی باشد و موجب هتک حرمت دین و مقررات و احکام دینی و نیز تحریک و تحریص غرایز و تمایلات جنسی و غیر اخلاقی  گناه و مفسده نباشد. اگر این جنبه ها لحاظ شود منعی برای حضور در میادین ورزشی نمی‌بینیم و هر جا که این امکان وجود نداشته باشد ترجیحاً باید حضور نداشته باشیم. همچنانکه ورزشکاران ما از مسابقه با اسرائیل در همه میادین ورزشی اجتناب می‌کنند زیرا اسرائیل را مشروع نمی دانند و به رسمیت نمی شناسیم. حضور در میدانی برای ما مشروعیت دارد که با احکام دینی در تضاد و تعارض نباشد و مفسده ای نیز به دنبال نداشته باشد و این منحصر به زنان نیست برای مردان نیز چنین است ولی در سطح جهان چنین حضوری برای زنان مشکل است و زمینه های فراوانی نیاز دارد.

  مسأله دیگر فرهنگ سازی است. ممکن است حضور زنان در بسیاری از ورزشها و میادین ورزشی با تمهیداتی که اندیشه بشود اشکال شرعی نداشته باشد ولی این حضور نیازمند فرهنگ سازی است. بدون فرهنگ سازی و زمینه سازی مناسب جامعه در برابر مسایل جدید عکس العمل نشان می دهد و به مخالفت برمی خیزد ابتدا باید فرهنگ سازی برای همگان روشن شود چنین حضوری با چنان شرایط خاصی منع شرعی ندارد و ضرورت اجتماعی و بین المللی نیز چنین حضوری را می طلبد.

  بنابراین برای حضور همه جانبه زنان در عرصه های ورزشی دو کار باید انجام بشود:

  1ـ شناسایی ورزشها و رشته هایی که حضور زنان با شرایطی خاص منع شرعی ندارد.

  2ـ فرهنگ سازی برای این حضور.

  شما جوانان برومند کشور در هر زمینه می توانید نقش ایفا کنید.

 


محمد رضا بهروز :: 85/4/19:: 12:45 عصر

در مورد قضاوت و داوری زن، دیدگاه های مختلفی مطرح است که در این نوشتار به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

أ‌) برخی از فقیهانِ مشهور امامیه با این که دربارة شرایط قاضی سخن گفته اند، شرط "مرد بودن" را نگفته اند.

از دیدگاه این گروه، قضاوت در اسلام از زنان گرفته نشده است، زیرا هیچ دلیلی در متون دینی وجود ندارد که این حق را از زنان سلب کرده باشد، بنابراین نه تنها نمی توان گفت که قضاوت زن در اسلام حرام است، بلکه فتوا دادن به کراهت آن نیز جرأت می خواهد، زیرا نسبت دادن حکمی به اسلام، به دلیل معتبری نیاز دارد، که در بررسی بحث قضاوت برای این گروه مشخص شده است حرمت و کراهت قضاوت زن، دلیل معتبر ندارد.

ب‌) گروهی دیگر از فقهای بزرگ شیعه تصریح به مرد بودن قاضی کرده اند، ولی هیچ یک از ایشان تا به حال دلیل قاطعی برای چنین شرطی ارائه نکرده اند.(1)

بعضی حرمت قضاوت زنان را چنین توجیه کرده اند که زن ناقص العقل است، در نتیجه نمی تواند منصب قضاوت را عهده دار شود!

برخی گفته اند: زن حق بیرون آمدن از خانه را ندارد و قضاوت مستلزم بیرون آمدن از خانه است، پس زن نمی تواند سمت قضاوت را به عهده بگیرد.

بعضی دیگر گفته اند: زن حق را ندارد با مردان بیگانه و نامحرم سخن بگوید و سخنش را به گوش آنان برساند. قضاوت مستلزم سخن گفتن با آنان است، پس زن نمی تواند در جایگاه قاضی بنشیند و به قضاوت بپردازد.

هیچ یک از این دلایل پذیرفته نیست، زیرا اوّلاً: زنان حق بیرون رفتن از خانه و سخن گفتن با مردان و نشست و برخاستن با آنان را دارند.

ثانیاً: بر فرض حرمت قضاوت به واسطة این امور، به معنای حرمت خود آن امور است، نه حرمت قضاوت.

لازمه اش این است که اگر زن حجاب را رعایت کند و محرّمات دیگر را ترک نماید و تمام شرایط قضاوت را دارا باشد، باید بتواند قضاوت کند.

بقیه دلیل ها نیز در جای خود مناقشه شده و برای پرهیز از طولانی شدن بحث از ذکر آن خودداری می کنیم. با صرف نظر از دلایل هر یک از دو گروه، آن چه در باب قضاوت زنان قابل توجه و مهم است، این که قضاوت یک نوع مسئولیت پذیری است و مسئولیت آن بسیار سنگین است. بر فرض پذیرش نظر دوم، اسلام خواسته است که این تکلیف را از دوش زنان بردارد، نه آن که ایشان را از این حق محروم کند.

منظور از قضاوتی که مورد بحث است و برخی انجام آن را روا ندانسته و برخی از فقیهان معاصر تردیدی در جواز آن توسط زنان ندارند، قضاوت متداول در دنیای امروز نیست، زیرا آن چه امروز در دادگستری ها و دادگاه های دنیا می گذرد، از نگرش دینی قضاوت غیر الهی است که به کلّی باطل است، بلکه منظور، قضاوت اسلامی است که باید قاضی، مجتهد و کارشناس مسایل قضایی باشد و بر اساس کتاب و سنت قضاوت کند. در چنین وضعیتی اگر زنی در حد اجتهاد و تخصص تحصیل کرده باشد و کاملاً به مسائل قضایی اسلام آگاه باشد و دارای عقل و بلوغ و عدالت باشد، خلاصه این که تمام شرایط قضاوت را دارا باشد، می تواند طبق موازین قضایی اسلام، قضاوت و انشای حکم کند.

چنان که معتقدان به عدم جواز قضاوت زنان، خصوص این مورد را نفی می کنند وگرنه بازپرسی و منشی گری در دفاتر دادگاه ها و دادگستری ها و کارهایی از این قبیل مورد بحث و نزاع نیست، زیرا این گونه امور قضاوت نیست و از محل بحث خارج است.(2)

در پایان این نکتة مهم را یادآور می شویم که به موضوع قضاوت و مسئولیت آن، نباید به عنوان یک شغل و منصب مانند دیگر شغل ها نگاه شود که آیا فقط حق مردان است و یا نه زنان نیز دارای چنین حقی هستند؟ همان گونه که قبلاً گفتیم باید به عنوان یک مسئولیت سنگین به آن نگاه شود. کسانی که مورد قضاوت قرار می گیرند، انسان ها و جان و مال شان اند، بنابراین باید کسی در این مقام جا گیرد که بهترین جایگاه و شرایط لازم برای احراز این مقام و انجام این مسئولیت را دارد، چون حقوق انسان ها مطرح است، نه یک شغل و منصب عادی.

اگر برخی از فقها به خاطر بعضی از ویژگی های زنانه (مانند زود تحت تأثیر قرار گرفتن و یا عاطفی بودن آنان) معتقدند که این مسئولیت نباید به زنان داده شود، به خاطر رعایت حق و شأن انسان هایی است که مورد قضاوت قرار می گیرند.

پی نوشت ها:

1. جواهر الکلام، ج 40، ص 14.

2. مجمع الفائده و البرهان، ج 2، ص 15، با تلخیص.

 


محمد رضا بهروز :: 85/4/19:: 12:41 عصر

اولا باید بدانیم که موضوع نصف شدن ارث زنان در برخی موارد به معنای ناقص بودن یا نصف بودن شخصیت و ارزش زنان نیست که برخی به غلط آن را تبلیغ می کنند.در دین مبین اسلام شخصیت انسانی زن برابربا مردان بوده و در رسیدن به درجات  کمال انسانی هیچ تفاوتی بین این دوجنس قرار داده نشده است که آیات قرآن و احکام دین مبین اسلام به خوبی گویای آن است.

 قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنیان نهاده شده و در آن مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی هر یک از زن و مرد رعایت شده  است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان که هیچ مسئولیت اقتصادی بر دوش ندارند، کاملا منصفانه و ضامن کرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها به زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (1)

اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:

1 – در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.

2 – در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.

3 – در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم  می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (2)

بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا علیه السلام در پاسخ به این سئول فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدة مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است».(3)

اما صادق علیه اسلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است».(4)

با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.

گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.

پی نوشت ها :

1 – نساء (4) آیه 18.

2 – عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص 346.

3 – حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 437.

4 – علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 360.

 


   1   2   3   4   5   >>   >

 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان

 

 

لینک دوستان

 

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

239927

 

::بازدید امروز ::

0

دی 1384
اسفند 1384
خرداد1385
تیر1385
مرداد1385
بهار 1386
پاییز 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::