سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

خرداد1385 - پاسخ به پرسش ها و شبهات حقوق زنان

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 85/3/31:: 8:2 صبح

اگرپسر و دختری عاشق هم شوند و قصدشان هم ازدواج باشد، بی آنکه کارهای نامشروع یا سخنان تحریک کننده شهوت داشته باشند، چگونه است؟

پاسخ: خداوند می‌فرماید: «یکی از آیات و نشانه‌های خداوند این است که از جنس خودتان، زوج‌تان را آفرید تا با هم انس گیرید و بین شما دوستی و مهربانی برقرار کرد و در این امر، آیات و نشانه‌های الهی برای کسانی است که تفکر و اندیشه کنند».(1)

خواهر گرامی! همان گونه که در آیه آمده، دوستی و محبت انسان به جنس مخالف، از آیات و نشانه‌های خداوند دانسته شده است، بنابراین ازدواجی که در آن علاقه و محبت نباشد، فایده نداشته و ارزشمند نیست و پایدار نمی‌ماند. اما سخن در مورد عشق و علاقه پیش از ازدواج است. واقعیت آن است که قضاوت کردن در مورد علاقه و ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج کار آسانی نیست، زیرا غالباً این نوع ارتباط‌ها برخاسته از هوای و هوس است که به اسم عشق یا با ظاهری عاشقانه خود را نمایان می‌کند. و غالباً از نوع عشق‌هایی است که پی رنگی است اما عاقبت جز ننگی نیست.

نمی‌توان قدرت غریزه جنسی را نادیده بگیرید. اگر شرایط و زمینه آن مهیا و آماده شود، بسیار سخت و دشوار است کسی بتواند در مقابل آن مقاومت نماید.

بنابراین در دین مبین  اسلام توصیه شده است انسان باید حتی نگاه‌های خود را حفظ کند و از سخن گفتن با نامحرم جز در حد ضرورت پرهیز نماید؛ نیز آمده است خلوت کردن زن و مرد در جایی که کسی رفت و آمد نداشته باشند، حرام است،‌حتی اگر مناظره علمی داشته باشند، یا بخواهند در مورد ازدواج سخن گویند.

به تعبیر مولانا:

         نفس اژدرها است،‌او کی مرده است

           از غم بی آلتی افسره است

بنابراین دین اسلام در مورد روابط  بین دختر و پسر (زن و مرد) و حد آن توصیه‌های بسیار شده تا حتی مقدمات کار حرام صورت نگیرد، چرا که با پیش آمدن مقدمات ،‌غالباً ارتکاب گناه گریزناپذیر خواهد بود.

در عین حال در اسلام توصیه شده که پیش از ازدواج ، باید آشنایی صورت گیرد.

پسر یا دختری که می‌خواهند ازدواج کنند، پیش از ازدواج باید همدیگر را بشناسند و با روحیات و خواسته‌های همدیگر آشنا گردند . تا بنیان ازدواج و زندگی را براساس و پایه محکمی استوار نمایند حتی به پسر و مردها این اجازه داده شده که در صورت لزوم، اعضای بدن همسر مورد انتخاب خود را ببیند. برای جمع کردن این دو موضوع (تا هم گناه صورت نگیرد و هم آشنایی انجام شود) بهترین کار آن است که با هماهنگی بزرگان دو خانواده و تحت نظارت یکی از افراد مطمئن از طرف دو خانواده، دختر و پسر چند جلسه‌ای با هم بنشینند و خوب همدیگر را دیده و با هم سخن بگویند و در مورد زندگی آینده و برنامه‌هایی که دارند، به توافق برسند. مطمئناً در این چند جلسه ،‌علاقه و محتبی که برای شروع یک زندگی خوب لازم است، ایجاد خواهد شد . اگر چنین علاقه‌ای برقرار نشود و یا همدیگر را نپسندند، ازدواج صورت نخواهد گرفت.

پی‌نوشت‌ها:

1 – روم (30) آیه21.

 


محمد رضا بهروز :: 85/3/31:: 7:58 صبح

 پدر سرپرست خانواده است، و معمولاً در تصمیم‌گیری‌ها مردها کم‌تر تابع احساسات می‌شوند؛ از طرفی نسبت به خواستگار دخترشان بیشتر می‌توانند اطلاعات کسب کنند و تحقیق و بررسی نمایند؛ در ضمن با روحیات مردان که خواستگاران هستند بهتر آشنایی دارند. بنابر این مقدم داشتن نظر پدران برای دختران سودمندتر است. از سوی دیگر پدران با مادران مشورت می‌کنند و نقطه نظرات آنان را مدنظر قرار می‌دهند و با استفاده از تمام نظریات اعضای خانواده و فامیل‌های نزدیک، پاسخ مثبت یا منفی به خواستگار می‌دهند. از این رو بیشتر (بعضی اجازه پدر را شرط نمی‌دانند) مراجع معظم تقلید می‌فرمایند: دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می‌دهد، اگر بخواهد شوهر کند چنانچه باکره باشد، باید (و به نظر بعض بنابر احتیاط) از پدر خود اجازه بگیرد، ولی اگر همسر مناسبی برای دختر پیدا شود و پدر مخالفت کند، اجازه او شرط نیست.(1)

در هر صورت مسئله اجازه و اذن پدر در ازدواج دختر باکره به معنای نفی نظرات مادر یا برادران و بزرگترهای دیگر نیست و قابل جمع است. اگر در خانواده‌ای پدر و مادر با هم تفاهم داشته باشند، همیشه و در تمامی مورد از نظریات یکدیگر استفاده می‌کنند و با هماهنگی یکدیگر کارهای مهم (از جمله ازدواج دخترشان) را به سامان می‌رسانند. در صورتی که مادر دارای عقل و فهم قابل توجهی باشد، وقتی که با پدر همراه باشد، کامل کننده یکدیگر خواهد بود. اگر در موردی پدر از نظر فکری و عقلی، کوته فکر باشد و نظر او قابل توجه نباشد و به ضرر دختر تمام شود، اعتباری نخواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ توضیح المسائل مراجع، ج 1، مسئله 2376 و ذیل آن.

 


محمد رضا بهروز :: 85/3/31:: 7:55 صبح

 نیامدن خواستگار و یا عدم پیگیری وی، دلیل بر وجود اشکال نیست؛ البته ویژگی‌های ظاهری و جسمانی یا صفات اخلاقی در این جهت تأثیر گذار است که این میان تنها صفات اخلاقی بر عده شما است. خیلی از کارها،‌ خارج از خواست انسان است و در این موارد نباید نگران بود؛ زیرا آدمی نمی‌تواند امکانات را بر وفق مراد خود فراهم نماید، ولی می‌تواند خود را با اوضاع موجود همخوان کند. خداوند خیر و صلاح بندگانش را بهتر از ما می‌داند، پس باید به او توکل کنیم. قرآن مجید می‌فرماید: «چه بسا چیزی را خوش ندارید، ولی خیرتان در آن است و یا چیزی را دوست دارید، در حالی که شر شما در آن است».(1)

با نگرشی مثبت به زندگی و آینده اجازه ندهید این گونه مسائل که در نهایت هم حل می‌شود، زندگی را بر شما تلخ کند. شما که سن زیادی ندارید تا نگران باشید. نعمت‌ها و توانمندی‌های‌تان را در ذهن خود مرور کنید و بر آن تأکید بورزید. علاوه بر آن چه گفته شد، به موارد زیر توجه فرمایید:

1ـ آیات 75 تا 82 سوره یونس را بخوان.

2ـ در صورت امکان در موقع آمدن خواستگار، سوره الرحمان را همراه داشته باش.

3ـ دعا و توسل به اهل بیت را فراموش نکن.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ بقره (2) آیه 216

 


محمد رضا بهروز :: 85/3/31:: 7:53 صبح

غریزه جنسی یکی از غرایز انسان است که خداوند آن را به جهت مصالحی در وجود وی قرار داده است.

روابط جنسی در اسلام در قالب ازدواج، مشروع است و هدف از آن چند چیزی می‌تواند باشد.

از نظر اسلام اهداف اساسی ازدواج عبارتند از:

1 – رسیدن به آرامش:

در نظام الهی و فرهنگ قرآنی، هدف اصلی از ازدواج رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، دستیابی به کمال انسانی و نزدیکی به ذات حق است.

تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن ، خانواده مستقل تشکیل دادن، ارضای کشش‌های نفسانی و غرایز طبیعی و فرزند آوری از نتایج قهری ازدواج، نیز از مهم‌ترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکر و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)

قرآن کریم در معرفی فلسفه ازدواج می‌فرماید: «و یکی (دیگر) از نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش پیدا کنید»(2) خداوند در این آیه و آیه 189 اعراف، ضمن آن که حقیقت زن و مرد را یک گوهر دانسته و هیچ امتیازی از لحاظ مبدأ  آفرینش بین آن‌ها قایل نشده، آرامش خاطر و روان را هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفی کرده است.

2 – بقای نسل:

یکی از اهداف جانبی ازدواج، فرزند آوری و بقای نسل است. 

امام سجاد(ع)  وجود فرزند را از سعادت های انسان می داند(3). امام صادق(ع)  یکی از معیارهای مهم در انتخاب همسر را توان زاییدن فرزند بسیار معرفی می‌کند (4).

3 – پاسخ به ندای فطرت:

ازدواج پاسخی است خداپسندانه به ندای فطرت زیرا خداوند در وجود انسان غریزه جنسی را قرار داده است.

4 – حفظ عفت:

از هدف مهم ازدواج، حفظ پاکدامنی زنان و مردان و جلوگیری از لغزش‌های گوناگون است، زیرا ازدواج تنها راه ارضای طبیعی تمایل جنسی است،از این رو پیامبر(ص) فرمود: «هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را حفظ کرده، پس باید در نیم دیگر از خدا بترسد»(5)

پی نوشت:

1 – غلامعلی افروز، همسران برتر تا ص 24.

2 – روم (30) آیه 21.

3 – وسائل الشیعه، ج 15 . ص 96.

4 – همان، ج 14 ، ص 33.

5 – سفینة البحار، ج 1، ص 561.

 


محمد رضا بهروز :: 85/3/30:: 10:39 صبح

پاسخ: در جواب سوال شما به چند مسئله اشاره می شود:

 1. در ابتدا ببینیم معنای عشق چیست ؟

معنای عشق : واژه ((عشق )) مشتق از ((عشقه )) به معنای میل و کشش افراطی است . ((عشقه )) گیاهی است که هرگاه به دور درخت می پیچد آب آن را می خورد. در نتیجه درخت زرد شده ، کم کم می خشکد، (1).

اما در اصطلاح ، ((عشق )) عبارت است از: ((محبت شدید و قوی )). به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی محبت است ، (2).

حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه ، ممکن نیست .

 حکیم محی الدین ابن عربی گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد ، آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم ، آن را نشناخته که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند»، (3).

 «لویی ماسینیون » می گوید: نخستین عارفان ، واژه عشق را به کار نمی بردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیش تر از محبت یاد می کردند، (4).

عطار گفته است :

پرسی تو ز من که عاشقی چیست ؟     روزی که چو من شوی ، بدانی

 عشق قابل تعریف علمی نیست ؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول . در حالی که در دو قلمرو حس و عقل تاثیر دارد.

 اگر تعریف کننده ، خود عشق می ورزد، مسلما" تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط می شود . مثلا" اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند ، مفاهیم موجود در تعریف ، با وضع روانی عاشق رنگ آمیزی می شود و به اصطلاح «مولوی »، تعریفش بوی عشق می دهد، (5).

هر چه گویم عشق را شرح و بیان          چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گر چه تفسیر زبان روشن گر است          لیک عشق بی زبان روشن تر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافت                     چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت        شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب                  گر دلیلت باید از وی رو متاب . (6)

همان گونه که از سخنان عارفان روشن است ، مقصودشان از عشق ، نوع حقیقی آن است .

  2. مبدأ عشق :

 اساس آفرینش جهان ، عشق حق به جمال و جلوه خویش است ؛ زیرا، دوستی ذات خود ، یکی از اسباب عشق است . خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش ، جهان را پدید آورد: «کنت کنزا" مخفیا" فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف ؛ گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم ، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم »، (7).

گنج مخفی بد ز پرتی چاک کرد  خاک را روشن تر از افلاک کرد

 بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای تعالی بود، (8).

 خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد، (9).

 عارف عین القضات همدانی می گوید: «دریغا به جان مصطفی ، ای شنونده این کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است ، نه از برای خلق نیست ؛ بلکه از برای خود می کند که عاشق ، چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه ! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی ، از برای مصطفی است ؟ این محبت او از بهر خود است »، (10).

 چنان که مبدا عالم  ،خداوند متعال است ، مبدأعشق نیز اوست . عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است . عشق انسان زاییده عشق خداست .

توبه کردم و عشق همچون اژدها           توبه وصف خلق و آن وصف خدا

عشق ز اوصاف خدای بی نیاز    عاشقی بر غیر او باشد مجاز. (11).

 3. اسباب عشق :

برای عشق اسبابی چند مطرح کرده اند که از همه مهم تر کمال جویی است.

همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با حب بقا است که هر دو تبلور محبت به ذاتند. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودی شان را بیش تر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است . دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده ، به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم ) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه های زیادی بار آورد. انسان نیز می خواهد سعه وجودی بیش تری بیابد و علم ، قدرت ، اراده و حیاتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خمینی (رض ) می فرماید: « اگر کسی قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست . فطرتا" مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد. یا مثلا" هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست فطرتا" مایل است آن علوم را هم بیاموزد.»، (12).  دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جوست و به همین سبب است که با وجود تمام سختی ها و موانع  ،عاشق کمال است و برای رسیدن به آن ، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمی کند؛ به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است ، (13).

  4. سریان و عمومیت عشق : از آن جا که همه هستی دارای حیات و شعور و کمال جو است ، عشق در تمام عالم وجود سریان دارد. این عشق در انسان که دارای حیات و شعور برتر می باشد، از شدت بیش تری برخوردار است ؛ ولی بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب عشق ، عشق در همه عالم جریان دارد، (14).

 آتش نی ، جوشش می ، بدایع طبیعت ، کشش اجزای هم جنس به یک دیگر و پیوند و ترکیب اضداد ، از جلوه های عشق است ؛ جاذبه ای که جزء را به سوی کل می راند و میان اشیا و پدیده ها، تناسب ، سنخیت و انضمام می آفریند:

عشق جوشد بحر را مانند دیگ               عشق ساید کوه را مانند ریگ

عشق بشکافد فلک را صد شکاف                             عشق لرزاند زمین را از گزاف (15)

5. انسان و عشق :

داستان عشق انسان ، داستان دیگری است ؛ زیرا علی رغم ژرفا و گستردگی ادراکش ، انگیزه های خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیرند و مزاحمانی از قوای شهوانی و غضبی بر سر راه اوست . باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب های آسمانی برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی اش مدد رساند، (16).

کلام پیامبران ، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان می برد.

این سخن هایی که از عقل کل است      بوی گلزار و سرو و سنبل است

بوی گل دیدی که آن جا گل نبود  جوش        مل دیدی که آن جا مل نبود؟(17)

 6. عشق حقیقی : از منظر دین خداوند کمال محض ، جمال مطلق ، دارای برترین وصف ها، مبدأ عشق ، اولین عاشق و الهام کننده عشق است . همه هستی آیت ، نشانه  و مظهر اویند؛ از او سرچشمه گرفته ، به سوی او روان هستند . آدمی کمال جو و زیبایی طلب بوده ، حقیقتش از روح خدا است ، از آن منزل نزول کرده و به سوی او باز خواهد گشت ، انسان دارای روحی است که ظهور و جلوه تام صفات حق است . عشق حقیقی عبارت است از «قرار گرفتن موجودی کمال جو (انسان ) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال )؛ پروردگاری جمیل مطلق ، بی نیاز، یگانه ، دانای اسرار، توانا، قاهر و معشوقی که همه رو به سوی او دارند و او را می طلبند،» (18).

مانند تو من یار وفادار ندیدم                  خوش تر ز غم عشق تو غمخوار ندیدم

جز خال خیال رخ زیبای تو در دل  در آینه حس تو زنگار ندیدم

دل بندگی دوست به شاهی نفروشد      یک مشتری عشق به بازار ندیدم

با بندگی حضرت معشوق الهی                      دردل هوس شاهی این دار ندیدم .

عشق حقیقی و راستین ، تنها به کمال محض و زیبایی مطلق توجه دارد. تنها او را می خواهد و می جوید. این عشق ، التیام بخش ، رام کننده ، صبر آور، انس برانگیز، رضایت بخش ، نیروزا، طلب آور، درهم شکننده خودپرستی ، سرورانگیز، نشاط آور، پایا و پویاست . این عشقی است که وصالش ، مقتل عاشق است نه مسلخ وی ؛ یعنی هنگام وصال ، عاشق قامت بر کشیده ، قیامت به پا می کند و عشقش زنده تر و فعال تر می گردد، نه آن که سرد و خاموش شود. در این عشق ، عاشق وجود خود را در مقابل معشوق از دست می دهد:

جمله معشوق است و عاشق پرده ای        زنده معشوق است و عاشق مرده ای

از هر چه ز عشق خود تهی دستم کن           یکباره به بند عشق پابستم کن (باباطاهر)

با توضیحاتی که داده شد اگر خداوند عشق و محبت را نمی آفرید نقص محسوب می سد چون عشق و محبت ، کمال محسوب می شود و خداوند در درجه اول تمام صفات کمالی را به صورت نامحدود دارد و سپس به صورت محدود به دیگران می دهد وعشق نیز این چنین است.

         پاورقی:   

  1) ابن منظور: لسان العرب ، بیروت ، دار احیائ التراث العربی ، چاپ اول ، 1408 ق ، ج 9، ص 224

2) غزالی ، محمد: احیائ علوم الدین ، بیروت ، دار القلم ، چاپ سوم ، بی تا، ج 4، ص 275

3) الفتوحات المکیه ، بیروت ، دار احیائ التراث العربی ، بی تا، ج 2، ص 121

4) ر.ک : بابک احمدی ، چهار گزارش از تذکره الاولیائ عطار؛ تهران ، نشر مرکز، چاپ اول ، 1376 ش ، ص 46

5) استاد محمدتقی جعفری : نقد و تحلیل مثنوی ، به نقل از عباس مخبر دزفولی ، فلسفه و قرآن ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، 1368 ش ، جلد 3، ص 147

6) مثنوی معنو،ی دفتر 1، ابیات 112 – 116

7) سخاوی ، مقاصد الحسنه ، چاپ هند، ص 153

8) ابوالحسن دیلمی ؛ عطف الائلف المائلوف علی اللام المعطوف ، تحقیق و مقدمه ، ج . ک . قادیه ، مطبعه المعهد العلمی الفرنسی للاذثار الشرقیه ، قاهره ، 1962 م ، ص 28

9) ر.ک : علامه طباطبائی ، المیزان ، جلد 1، ص 411

10) تمهیدات ، به تصحیح عفیف عیران ، تهران ، انتشارات منوچهری ، ص 217

11) مثنوی ، دفتر 6، ابیات 970 – 971

12) ر.ک : چهل حدیث ، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران ، چاپ اول ، 1368 ش ، صص 155 – 163

13) محمد غزالی ، احیائ علوم الدین ، جلد 4، ص 276

14) ر.ک : اسفار الاربعه ، ج هفتم ، فصل پانزدهم

15) مثنوی معنوی ، دفتر 5، ابیات 2735 – 2736

16) .ک : صدر الدین محمد شیرازی : عرفان و عارف نمایان ، ترجمه محسن بیدارفر، تهران ، الزهرائ، چاپ سوم ، 1371 ش ، ص 120

17) مثنوی معنوی ، دفتر 1، ابیات 1898 – 1900

18) .رک : محمد غزالی : احیائ علوم الدین : ج 4، ص 279 - 283 و المیزان ، جلد 1، ص 411 و اسفار، ج 7، ص 183

 


   1   2   3      >

 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان

 

 

لینک دوستان

 

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

240000

 

::بازدید امروز ::

10

دی 1384
اسفند 1384
خرداد1385
تیر1385
مرداد1385
بهار 1386
پاییز 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::