سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

تتبیه بدنی بانوان - پاسخ به پرسش ها و شبهات حقوق زنان

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 85/4/14:: 8:4 صبح

با توجه به این که دسته‌ای از مردان به علت تماس زیاد با زنان در محل کار و غیره و به علت زیادی شهوت‌، صد در صد بایستی خود را ارضأ کنند چه از راه حلال و یا حرام‌. البته احتمال حرام بیشتر است زیرا کسی که از راه حرام شهوت خود را خاموش می‌سازد با راه حلال ارضأ نمی‌شود. بنابراین از بستر همسر خود دوری می‌گزیند. در حالی که زن در این جا حق اعتراض ندارد و به صلح و گذشت توصیه شده است‌. این مسأله چگونه قابل بررسی است‌؟

  اولاً نتیجه‌گیری صریح و مطلق شما در این مورد که «اگر مردی از همسر خود دوری گزیند، حتماً از راه غیر حلال خود را ارضأ می‌کند» چندان صحیح نیست‌; گر چه به خاطر روحیة پر صلابت او، ممکن است مفاسد بیرون از خانه و در نتیجه سستی بنیان خانواده‌، در انتظار او باشد، ولی این قضیه همیشگی نیست‌. ثانیاً در مورد مسأله نشوز مرد یا زن‌، باید گفت‌: خدای متعال که احکام شرع را بنا نهاده‌، همان حکیمی است که تکوین مخلوقات در دست اوست‌. هم مخلوقات را بهتر می‌شناسد و هم راه مبارزه با مشکلات آنها را بهتر می‌داند. زن با دنیایی از عاطفه‌، احساس حجب و حیا و عفت‌، اگر گرفتار مردی شود که نشوز داشته باشد، با همین استعدادها می‌تواند نشوز او را شکسته و محیط خانواده را گرم نگه دارد. یعنی با توجه به این که خانم‌ها بیشتر با محیط خانه سر و کار دارند و در ضمن از کنترل شهوت بیشتری برخوردارند، گر چه مسألة نشوز مرد، ممکن است آنها را خشمگین کرده و به جبهه‌گیری وا دارد ولی به این سادگی به انحراف کشیده نشده و مفسدة زیادی به دنبال ندارد. اما مرد به دلیل داشتن روحیة صلابت و قیمومیت‌، ارتباط بیشتر با محیط خارج از خانه و شهوت بیشتر، اگر نشوز زن باعث عدم ارضأ او گردد، مفاسد بیرونی بیشتری در انتظار او خواهد بود. با توجه به این دو دسته  خصوصیات‌، اسلام به مرد توصیه می‌کند که دعوا را خودشان حل و فصل کرده و با حفظ مراتب‌، از فتح باب فساد جلوگیری نمایند. به زن نیز توصیه می‌کند که با بهترین حربه یعنی همان روحیات زنانه وارد این نزاع گردد، تا هر دو با همکاری یکدیگر، محیط خانواده را گرم‌تر نمایند. ملاحظه می‌کنید که تساوی حقوق زن و مرد با توجه به معیارهای عدل و عقل به معنای آن است که‌، به هر یک از آنها چیزی که رفع نیاز او را می‌کند، داده شود. نه این که هر دو از مواهب کاملاً یکسان بهره‌مند گردند.

 

 


محمد رضا بهروز :: 85/4/14:: 8:1 صبح

همان گونه که ابراز داشته‏اید، در اسلام آمده است: هیچ یک از زنان و مردان و قبایل و طوائف و نژادها بر دیگران برتری ندارند، مگر به پرهیزکاری و تقوای الهی. "یا أیها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثی... ان اکرمکم عند الله أتقیکم(1)؛ ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسائی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است".

یعنی در کمالات انسانی و کسب فضایل مانند کسب دانش و معرفت و ارزش و شخصیت انسانی و رسیدن به مراتب کمال انسانی و... می‏باشد، با هم برابر بوده و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد.

اما معنای سخن چنین نیست که همه انسان‏ها در همه شرایط و وظایف و مسئولیت‏ها برابر باشند. این را هیچ خردمندی نمی‏پذیرد.

جامعه بشری یک نظام اندام واره و ارگانیکی است، که هر یک از اعضا و جوارح مسؤلیتی دارد که دیگری آن را ندارد، مانند این که: مغز وظیفه‏اش مدیریت و صدور فرمان است. قلب مسئولیتش پمپاژ خون و رساندن اکسیژن به تمامی سلول‏های بدن است. چشم وظیفه دارد از امور مادی عکس برداری کند و آن را به شبکه عصب بسپارد و تارهای عصبی آن را به مغز منتقل کند. همین طور هر یک از اعضا و اندام وظیفه‏ای دارد که با وظایف دیگر اندام‏ها متفاوت است. در اجتماع بشری نیز وضع بدین منوال است، بلکه در کل جهان طبیعت چنین است.

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

که هر چیزش به جای خویش نیکوست

برای استمرار حیات اجتماعی می‏بایست یکی طبیب باشد و دیگری نانوا و سومی کشاورز. انسان‏ها متفاوت آفریده شده‏اند تا مسئولیت‏ها و وظایف بین مردم تقسیم شود. امام علی(ع) فرمود: "لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا هلکوا؛(2) مردم تا وقتی که از تفاوت‏ها بهره مندند، مشمول خیر و رحمت الهی قرار می‏گیرند. اگر تفاوت نباشد، هلاک می‏گردند."

بنابراین با وجود تفاوت‏های موجود در افراد اجتماع، یکی مسئولیت مدیریت اجتماع را برعهده می‏گیرد، یکی کشاورز می‏شود و.... اجتماع چون می‏بایست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگیری شود، مدیر لازم دارد.

خانواده کوچک‏ترین بخش جامعه بشری است. در این اجتماع کوچک نیز می‏بایست وظایف و مسئولیت‏ها تقسیم و مشخص شود. یکی مدیریت و مسئولیت اداره آن را می‏بایست در دست بگیرد.

در دنیای امروز این سخن پذیرفته شده است که اگر هیأتی (حتی هیأت دو نفره) مأمور انجام کاری شود، حتماً باید یکی از آن دو رئیس و مدیر و دیگری معاون یا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پیدا می‏شود، یعنی باید در هر تشکل و اجتماعی اگر چه محدود، یکی از آن‏ها مدیریت کند. حال در خانواده مدیر مرد باشد یا زن؟ باید مسئولیت‏ها منطبق با نظام تکوینی و سازگار با آفرینش زن و مرد باشد. اسلام می‏گوید این مسئولیت منطبق با آفرینش مرد است و مدیر خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علی النساء...)(3)

اشتباه نشود و از این سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلکه مراد این است که این اجتماع کوچک با داشتن یک نفر به عنوان مدیر و مسئول، کارهایش به خوبی بچرخد و همه از آن نفع ببرند.

ممکن است بپرسید، چرا این مسئولیت را اسلام برعهده زن قرار نداده است. در پاسخ می‏گوییم: همان گونه که در بالا اشاره شد، این مسئولیت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.

توضیح: زن و مرد اگر چه در انسانیت تفاوتی ندارند، ولی از نظر امور جسمانی (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمایلات و اخلاق و فعالیت‏های مغزی تفاوت هایی دارند.

از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پای مردان نمی‏رسد. در این تردیدی نیست که به تناسب تفاوت در آفرینش این دو، معمولاً کارهایی را که نیازمند به نیروی بازو و قدرت بدنی باشد، مردان انجام می‏دهند. و کارهای سبک و پرظرافت را زنان.

از نظر احساسات، عواطف و تمایلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالی"، "رفتار عاطفی" و "حمایت کننده" از ویژگی‏ها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگری"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاکمیت" از ویژگی‏ها و رفتار مردانه است.(4)

به مقتضای تفاوت در آفرینش و تکوین، تشریع و مسئولیت‏های اجتماعی مختلف می‏شود. زن با تکیه به شوهرش و رفتار انفعالی در برابر شوهر (اطاعت از وی) به آرامش می‏رسد. اما مرد می‏خواهد با استقلال و حاکمیت و اتکای همسر به او، به آرامش برسد.

این سخن همان "الرجال قوامون علی النساء" است، یعنی مرد باید مسئول خانواده باشد.

به تناسب همین مسئولیت اسلام می‏گوید: مرد وظیفه دارد هزینه خانواده را تأمین کند.

قرار دادن مسئولیت تأمین مخارج خانواده بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که به نفع زنان است و باری بر دوش مردان وضع شده است، کسی اعتراض نمی‏کند، چون این حکم به مقتضای طبیعت است و در آفرینش ریشه دارد. نیز قراردادن وظیفه سنگین و طاقت‏فرسای جهاد و خدمت سربازی، بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که این قانون به نفع زنان است و آنان را از این کار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضی نیست.

در قرآن بعد از بیان مسئولیت مردان در خانواده به دو نیروی مذکور (توانایی بدنی و نفقه) اشاره کرده است.(5)

اگر یکی از احکام اسلامی مورد پسند ما نشد، نمی‏بایست آن را در کنار دیگر مسائل اسلامی قرار داد و با توجه به همه جوانب داوری نمود. در امور خانوادگی، مسئولیت‏های زنان و مردان را می‏بایست کنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه که اسلام تکالیفی برعهده مردان قرار می‏دهد که برعهده زنان قرار نمی‏دهد، مانند نفقه، مهریه، دیه عاقله، جهاد و سربازی و... تکالیفی هم برعهده زنان قرار می‏دهد که برعهده مردان نیست.

این دو قسم را در مجموع باید سنجید و قضاوت نمود.

پی‏نوشت‏ها:

1. حجرات (49) آیه 13.

2. مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 383.

3. نساء (4)، آیه 34.

4. روانشناسی رشد، ج 1، ص 330.

5. محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ج 2، ص 68 - 69.

 


محمد رضا بهروز :: 84/10/12:: 11:14 صبح

 

در این رابطه نکاتى چند شایان توجه است:

 1- دستورات صادره در این آیه در مورد نشوز است و نشوز آن است که زن در مقابل تکالیف اختصاصى‏اش یعنى تمکین و عفاف بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.

جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى‏تواند در این موارد واکنش نشان دهد.

 بنابراین آیه فوق در رابطه با بسیارى از مسائل اختلافى زوجین ساکت است و هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده جز در دو مورد فوق که زن با پیمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نکرده است..

«2-(نشوز) مسلماً امرى برخلاف حقوق مرد است و براى مقابله با آن بهترین راه این است که قبل از مراجعه به دیگران مشکل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنین چیزى میسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن دیگران مى‏رسد که در آیه بعد سالمترین راه آن عنوان شده است.

3-حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به اشکال مختلفى انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایمترین راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثیر گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است.

 لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است.

 چنین روشى حکیمانه‏ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است.

 لیکن اگر زنى در برابر اندرزها و نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پایدارى ورزید چه باید کرد؟

 در اینجا نیز خداوند راه دومى را پیشنهاد نموده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد.

 در اینجا نیز اگر مشکل حل شد دیگر کسى حق پیمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنین وضعیتى نیز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید چه باید کرد؟

 در اینجا چند راه قابل تصویر است: الف) مرد حقوق خود را نادیده انگارد و در مقابل نشوز زن به کلى ساکت شود، هر چند سالیان دراز این برنامه ادامه یابد.

چنین چیزى براساس هیچ منطقى قابل الزام نیست و اختصاص به مرد هم ندارد، یعنى در هیچیک از نظامهاى حقوقى جهان نمى‏توان به صاحب حقى الزام کرد که در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند، یعنى از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى‏توان چنین توصیه‏اى نمود ولى نباید بین مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.

 از طرف دیگر نشوز زن اقسامى دارد که برخى از آنها مسلماً به زیان خود او هم تمام مى‏شود و بر مرد لازم است که به عنوان مدیر کانون خانواده کنترل هدایتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد..

ب) راه دیگر آن است که مرد از هر طریق ممکن استیفاى حقوق نماید.

 چنین چیزى را هرگز شارع اجازه نمى‏دهد و براى استیفاى حق روشهاى معینى وضع نموده است، زیرا در غیر این صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم دیگر به بار آید.

ج) راه دیگر آن است که مرد با مراجعه به دیگران اعم از مراجع قضایى یا افراد ذى‏نفوذ دیگر حقوق خود را استیفاء کند، چنین چیزى اگر چه ممکن است حق مرد را تأمین کند ولى هنوز با امکان حل مشکل در داخل خانه بهتر است مسأله به بیرون کشیده نشود. زیرا ابراز خارجى مسائل داخل خانه آسیب‏هاى فراوانى براى خانواده به بار مى‏آورد که در اینجا جاى ذکر آن نیست، لذا خداوند حکیم حل خارجى را به عنوان آخرین راه ممکن پیشنهاد مى‏نماید.

د) راه دیگر آن است که مرد اندکى قاطعانه‏تر از برخورد منفى عاطفى فوق برخورد نماید. لذا قرآن مجید به عنوان آخرین راه حل ممکن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.

البته این مسأله نیز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى یا تبلیغات مسموم مطرح مى‏شود، سازگارى ندارد.

در رابطه با حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتى از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است که. والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلى مانند مسواک و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملایمت. ظاهر روایت فوق به خوبى نشان مى‏دهد که «ضرب» باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبى بر بدن وارد کند. وسیله‏اى که در این روایت اشاره شده چوبى بسیار نازک مانند سیگار و سبک و کم ضربه‏اى است.

نکته دیگرى که از آیه شریفه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال مى‏رود:

 یکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اینصورت قرآن مى‏فرماید: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا؛اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.) یعنى، اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.

 واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى نماید، در این رابطه در آیه بعد فرموده است: ( وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ   یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اَللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً؛

اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس حکمى از ناحیه مرد و حکمى از بستگان زن برگزینید، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.).

نکته جالب توجه این است که قرآن مجید در آخرین مرحله گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار مى‏دهد تا مسأله با سلامت هر چه بیشتر روال خود را طى کند و براى اینکه حقى از هیچیک از طرفین زایل نشود و تبعیضى رخ ننماید فرموده است که از هر جانب حکمى برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین مشکل را برطرف نمایند.

 خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى‏شود:

 (1) اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلم مرد دارد، حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛

 (2)در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛

سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست. (3)؛

4-حد آن نازلترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛

5-موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.

نکته دیگرى که شایان ذکر است این است که اساساً دیدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشى منفى است و نصوص زیادى در نهى از این عمل وارد شده است. این روایات همه در زمانى بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى‏شد، و اسلام آنها را تحریم و مستوجب مجازات فقهى و قضایى در دنیا و عذاب آخرت دانست.

نکته‏اى که لازم است در پایان به آن اشاره کنیم این که اصولاً در بررسى یک کتاب بویژه کتب مهم نبایستى تنها با دیدن یک آیه در موردى به قضاوت نشست.

 حال اگر آن کتاب کتاب آسمانى باشد موضوع اهمیت فوق العاده‏ترى پیدا مى‏کند. وقتى مى‏توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت که مجموعه آیات در این زمنیه دیده شود.

 بنابراین وقتى مى‏توان دیدگاه در این زمینه ارائه داد که به مجموع آیات قرآن نظر شود.

ثانیاً: قرآن براى خود مفسّر و مبیّن تعریف کرده است : ( وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ

 ؛ و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا براى مردم آنچه را که ما نازل کردیم بیان کنى» حال براى درک محدوده معناى یک آیه بایستى دیگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد.

 چنانکه براى فهم آیه قوامون بایستى آیات دیگر و هم چنین روایات صحیحى که براى تبیین محدوده هر یک از آنها وارد شده مورد توجه قرار گیرد.

پى‏نوشت‏

 1 . تفسیر المیزان، ج 4، ص 2151



 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان

 

 

لینک دوستان

 

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

240131

 

::بازدید امروز ::

11

دی 1384
اسفند 1384
خرداد1385
تیر1385
مرداد1385
بهار 1386
پاییز 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::