سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

شهادت و گواهی بانوان - پاسخ به پرسش ها و شبهات حقوق زنان

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 85/7/3:: 12:44 صبح

در این باره باید گفت‌: اولاً دلیلی ندارد که ما بخواهیم ثابت کنیم که مرد برتر است یا زن‌. باید بدانیم که خدای متعال هیچ ناقصی را خلق نکرده و مخلوقات او همه کاملند و تساوی زن با مرد به مثابه ارزش دادن به زن نیست که این همه افراد در پی کسب حقوق مساوی می‌باشند و بعضی از موارد موجود را دلیل برتری مرد و یا حقارت زن می‌دانند. از قرآن استفاده می‌شود ارزش زن و مرد به انسانیت آنهاست نه جنسیت آنها. و مرد و زن بودن عوارض دنیایی بوده و ویژة این عالم است و برترین بندگان نزد خدای متعال با تقواترین آنهایند و زن و مرد بودن شرط تکامل نمی‌باشد. از این رو، در مورد نعمت‌های بهشتی که ظاهراً به مردان اختصاص دارد، به چند مقدمه باید اشاره شود: اول این که‌: قرآن از یک واقعیت عالی و بالایی برخوردار است و برای این که‌، برای بشر مادی قابل درک باشد، از مقام خود تنزل یافته و با زبان عموم مردم وعده‌های بهشتی را داده است‌. حال باید گفت اگر چه داشتن این همه امکانات برای اکثریت نشانة خوشبختی است‌; اما افرادی هم هستند که به این ظواهر از روی اختیار بی‌علاقه‌اند. به همین دلیل‌، خدای متعال در آیه‌ای که به توصیف نعم بهشتی می‌پردازد، می‌فرماید: و رضوان الله اکبر یعنی رضایت و رضوان الهی بالاتر است که به طور قطع مرد و زن از آن بهره می‌گیرند. دوم این که‌: برخی مفسرین معتقدند که چون روش قرآن رعایت عفت کلام است و بیان این نعمتها با این عبارت که «مردان زیبا روی برای پاداش زنان مؤمن‌» از عفت کلام بدور است‌. از این رو بیشتر با ضمایر مذکر نعمتها را بر صاحبان آن بر شمرده و چنین امری در فرهنگ ادبی عرب معمول است‌. علاوه بر این‌، مفسرین معتقدند که این استعمال از باب تغلیب بوده و عباراتی این گونه هم بر زن و هم بر مرد دلالت می‌کند و اگر قرینه‌ای در کلام نباشد که مشخص کند منظور فقط مرد است یا فقط زن‌، حکم شامل هر دو صنف می‌شود.  


محمد رضا بهروز :: 85/4/18:: 9:51 صبح

«شهادت» در قوانین قضایى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است، یعنى انسان وظیفه دارد براى احقاق حقوق دیگران شهادت بدهد. قرآن کتمان شهادت را حرام اعلام نموده است. (1)

اگر شهادت برخى در دادگاه پذیرفته نمى‏شود، یا کم تر پذیرفته مى‏شود، گویاى سهل تر بودن تکلیف و مسئولیت است، نه تضییع حقوق آنان.

اسلام در برخى امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.

همه این قوانین بر پایه حکمت است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژى اسلام متزلزل نمى‏کند، بلکه بیشتر ما را معتقد مى‏گرداند که در چهارده قرن پیش پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله به گونه‏اى قوانین و ایدئولوژى اسلام را بیان داشت که امروزه با پیشرفت علوم حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین آشکار شده است.

توضیح: براى آدمی دو نظام وجود دارد ، یکى نظام تکوین؛ یعنى قوانین، وظایف و مسئولیت هایى که از ناحیه خلقت بر آدمى فرمانروایى مى‏کند و ربطى به حوزه اختیارى بشر ندارد. در این حوزه براى هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، وظیفه نرنیه و مادنیه با امکاناتى که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏اى که انکار آن از هیچ فردى پذیرفتنى نیست.

دوم نظام تشریع؛ یعنى قوانینى که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندیش به میزان انطباقش با ظرفیت‏هاى وجودى موجود در نظام تکوین است.

حال مى‏گوییم: در نظام تکوین همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.

در این میان دو ویژگى در زنان به این بحث مربوط است:

1 - برترى زنان در بُعد عاطفى؛

2 - شرم، حیا و عفت زنان که از مردان برترى دارد.(2)

ایدئولوژى اسلام که از سوى خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودى زنان در نظام تکوین، نظام تشریع را پایه ریزى نموده است، چون آنانى که از عواطف بیشترى برخوردارند، از صحنه‏هاى احساسى و عاطفى زودتر تأثیر مى‏پذیرند و به هیجان مى‏آیند. (3) روانشناسان این جمله را مدلّل ساخته‏اند که فراموشى با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیات و عفت رابطه مستقیم دارد.

وقتى که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع براى محکم کارى (به ویژه در امورى که مربوط به حق الناس است) مى‏بایست چاره‏اى اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها، ضایع نگردد.

در این جا سه صورت متصور است:

1 - به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشى در برخى از امور هیجانى است بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانى که از طریق شهادت مى‏خواهند ادعاى خویش را ثابت کنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است.

این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن جایى است که شهادت را در انحصار زن قرار گرفته باشد.

2 - بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخى از بزه‏ها، زن به جهت برترى عفت و حیا نمى‏تواند مانند مردان شاهد باشد و هیجانى مى‏شود و ناخواسته به او فراموشى دست مى‏دهد، پذیرفتنى نیست، چون موجب تضییع حقوق آنانى مى‏شود که بر ضد آنان شهادت داده مى‏شود.

3 - راه حل معتدل: خداوندى که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، لیکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطى ارزش و اعتیار دارد. این عین عدل و منطبق با نظام تکوین است.

نابرابرى شهادت زن و مرد حکمت هایى دارد که در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغات یک سویه نگری اندیشه‏هاى فمینستى کنار برود و با ژرفکارى‏هاى دقیق روانشناختى و توانمندى‏هاى موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام برداشته مى‏شود و حقانیت این سخن روشن مى‏شود که به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.

پی نوشت ها :

1 – بقره، ص 283.

2 – کتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.

3 – همان، ص 58.

 


محمد رضا بهروز :: 85/3/9:: 8:27 صبح

قبل از هر سخن بایستی به نکات زیر توجه شود:

1. زن و مرد مساوی آفریده شده اند، از حیث ارزشی هویت و شخصیت او به روح اوست و روح امری است مجرد، زن و مرد، مذکر و مؤنث ندارد، زن یا مرد بودن، مؤنث یا مذکر بودن مربوط به جسم است، اما در عین حال مشابه نیستند، وجود یک سری تفاوت های کمی و کیفی در جسم و روان زن و مرد قابل انکار نیست.

2. شهادت و گواهی دادن در دادگاه یک حق نیست که از زنان سلب شده باشد، بلکه یک تکلیف است برای کسی که ناظر جریانی بوده است به عنوان یک تکلیف شرعی در دادگاه حضور پیدا کند و الا کتمان آن حرام است «ولا تکتموا الشهاده و من یکتمها فانه آثم قلبه؛ (بقره، آیه 283).و به حکم «ولا یأب الشهداء اذا مادعوا»؛ (بقره، آیه 282)اگر کسی از اداء شهادت اجتناب ورزد، دادگاه می تواند او را «جلب» نماید.

3. قانونگذاری یک بحث ارزشی نیست بلکه تنظیم روابط است که یکی از اصول مسلم آن تقسیم وظایف با توجه به توان ها و ظرفیت ها و نیز واقعیت های اجتماعی است.

با در نظر گرفتن نکات فوق در پاسخ به پرسش شما گفته می شود:

در اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان یک اصل، پذیرفته شده است؛ اگر چه در برخى موارد میزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهى و شهادت زن پذیرفته شده و گاه فقط گواهى مرد. و در بسیارى موارد نیز شهادت هر دو، یا به طور مستقل یابه طور مرکب و به هم آمیخته قبول مى‏شود.

    براى دستیابى به گوشه‏اى از اسرار و حکمت‏هاى «شهادت» در آیین دادرسى اسلام، بهتر است به نکاتى چند توجه نمایید:

    یکم. شهادت اصولاً حق نیست؛ بلکه تکلیفى است بر عهده شاهد و کسى که تحمل شهادت مى‏کند، نمى‏تواند آن را کتمان نماید. خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید: «هر کس شهادت را کتمان کند گناهکار است»، (بقره (2)، آیه 283). بنابراین شهادت به عنوان حقى از حقوق نیست تا گفته شود، چرا در برخى موارد این حق از زن‏ها دریغ شده و یا تبعیض ایجاد شده است؛ بلکه به عنوان تکلیف، مقرر گشته است. پس معلوم مى‏شود در مواردى که شهادت زن پذیرفته نیست، او معاف از تکلیف بوده و در نتیجه وظیفه‏اش نسبت به مرد، سبک‏تر است، (خسروشاهى، قدرت الله و مصطفى دانش‏پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛ ج 3، 1378، قم).

    دوم: از نظر اصول جرم‏شناسى و دادرسى کیفرى، (مدنى، جلال الدین، آیین دادرسى مدنى، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486)و روان‏شناختى، اظهار آگاهى از هر واقعه‏اى و بیان شکل وخصوصیات هر رویداد مورد مشاهده - به حسب آن که شاهد آن زن باشد یا مرد؛ عاطفى باشد یا خوددار، طفل باشد یا بزرگ‏سال؛ با طرف‏هاى آن قضیه نسبت فامیلى داشته باشد یا نه و... اختلاف زیادى پیدا مى‏کند. تجربه نشان داده که شهادت اشخاص احساسى و عاطفى - که طبعانیروى تخیلى قوى‏تر دارند و نیروى تخیل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتى مى‏کند و قسمتى از آن را تغییر مى‏دهد - از دقت و صحت کمترى برخوردار است و زن نیز از آن حیث که بعد عاطفى و احساسى‏اش غلبه دارد، طبیعى است که باید شهادتش درباره امورى که اهمیت زیاد دارد (مثل قتل و...)همراه با تأیید بیشترى باشد.

    سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخى موارد، دلیل بر نقصان و تبعیض باشد، آن طرف قضیه هم باید صادق باشد که در مواردى اصلاً شهادت مرد چیزى را اثبات نمى‏کند و شهادت زن است که ارزشمند شمرده شده است، (اثبات ولادت،اثبات با کره بودن، اثبات عیبهاى زنانگى در موارد مورد اختلاف و ادّعا و...)در حالى که هیچ کدام دلیل به فضیلت و نقصان نیست؛ بلکه براى بیان حقایق و روشن شدن آنها است.

    پس ما مى‏توانیم با مطالعه هم جانبه و پیوسته در متون اسلامى، به اسرار و حکمت‏هاى احکام پى ببریم و شبهات را از ذهن خود بزداییم. بنابراین مسأله نابرابرى شهادت زن و مرد نیز حکمتهایى دارد که اگر حجاب اندیشه‏هاى فمینستى و مشابه‏انگارى زن و مرد کنار رفته و باژرفکاوى‏هاى دقیق روانشناختى به مسأله نگاه شود پرده از عظمت احکام نورانى اسلام و اتقان زاید الوصف آن برمى‏دارد، آنچه در اینجا به طور مختصر مى‏توان اشاره کرد این است که:

    اولاً: این نابرابرى در همه موارد نیست و در برخى از امور شهادت زن به تنهایى کافى است.

    ثانیا: برابرى شهادت دو زن با شهادت یک مرد در امورى مانند قتل و زنا کاملاً متناسب با روانشناسى زن مى‏باشد، زیرا:

    1) زن نسبت به مرد بسیار با حیاتر است و به خاطر حجب و حیایى که دارد در برخورد با صحنه‏هایى چون زنا معمولاً رو برمى‏گرداند و خیره نمى‏شود، برخلاف مرد که حساسیت و تجسس در او تحریک مى‏شود. شیوه مواجهه زن با چنین منظره‏هایى نقصى براى او نیست ولىبه طور طبیعى امکان اشتباه در تشخیص افراد و چگونگى مسأله در او بیشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مى‏کاهد.

    2) همان طور که گفته شد، زن عاطفى‏تر از مرد است و این براى او نه تنها نقص نیست، که کمال او در آن است، لیکن این ویژگى که در جاى خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعى خاصى نیز دارد که باید نسبت به آن هوشیار بود. برخى از برآیندهاى طبیعى این ویژگى در مسأله شهادت از قرار زیر است:

الف ـ زن در برخورد با صحنه‏هاى دل‏آزارى چون قتل به شدت متأثر مى‏شود و از دقت در دیدن صحنه خوددارى مى‏کند، از همین‏رو ممکن است به درستى قاتل و چگونگى انجام قتل را نشناسد و شهادت وى از دقت کمترى برخوردار باشد و با ضمیمه شدن شاهد دیگر احتمال خطاکاهش مى‏یابد.

ب ـ در روانشناسى شناخت (Epistemopsychology)  این دیدگاه وجود دارد که عواطف و احساسات آدمى در شناختهاى وى تأثیرگذارند، لاجرم هر اندازه موجودى عاطفى‏تر و احساسى‏تر باشد ممکن است قواى ادراکى‏اش بیشتر دستخوش تخیلات و پندارهاى نادرست شود.

ج ـ آسیب پذیرى زن به لحاظ عاطفى بودن در شهادت هایى که آثار مهم حقوقى (مانند اعدام و ...) دارد، بیشتر است. در اینجا این سؤال رخ مى‏نماید که اگر حکم برابرى شهادت یک زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روانشناختى وضع گردیده است، پس چرا حضرت على(ع) این مسأله را در رابطه با «نقصان عقل» مطرح کرده‏اند؟

    پاسخ آن است که: اولاً همانطور که یادآورى شد، مقصود از عقل در اینجا عقل مقرب و کمال بخش نیست، تا نقصان آن ضربه‏اى به شخصیت و منزلت زن بزند.

    ثانیا: چون این مسأله ارتباط وثیق با فعالیت قواى ادراکى دارد و به عبارت دیگر عاطفى، شناختارى (Emoto - Cognitive) است، توسعا نقص عقلى (به معنایى که گذشت) قلمداد گردیده است.

 

 



 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان

 

 

لینک دوستان

 

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

243474

 

::بازدید امروز ::

21

دی 1384
اسفند 1384
خرداد1385
تیر1385
مرداد1385
بهار 1386
پاییز 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::